من حمید فرهمند با سابقه مشاوره و تدریس در بیش از ۱۰۰ کسب و کار ، به شما کمک میکنم تا با بهبود فرآیندها و سیستم سازی مدرن به رشد، سودآوری و نتایج درخشان دست یابید.
با اینکه در دوران تحصیلات مقدماتی هیچ وقت دانش آموز درس خوانی نبودم(شاید به دلیل عدم تمرکز) اما همواره بعنوان یکی از نفرات برتر کلاس موفق به پایان رساندن سال تحصیلی میشدم.
با شروع تحصیلات تکمیلی در رشته کاردانی ایمنی صنعتی همزمان مشغول به کار در مناطق جنوبی ایران شدم و علی رغم سن کم بعنوان افسر ایمنی در فاز اول و دوم عسلویه انتخاب شدم.
با اینکه در دوران تحصیلات مقدماتی هیچ وقت دانش آموز درس خوانی نبودم(شاید به دلیل عدم تمرکز) اما همواره بعنوان یکی از نفرات برتر کلاس موفق به پایان رساندن سال تحصیلی میشدم.
با شروع تحصیلات تکمیلی در رشته کاردانی ایمنی صنعتی همزمان مشغول به کار در مناطق جنوبی ایران شدم و علی رغم سن کم بعنوان افسر ایمنی در فاز اول و دوم عسلویه انتخاب شدم.
می توانم اعتراف کنم هرچه در کار موفق بودم در دانشگاه ناموفق بودم.
نهایتا موفق(!) به اتمام دوره کاردانی با معدل دوازده شدم(با سپاس و قدردانی از اساتیدی که به التماس ها و خواهش های من برای پاس کردن دروس اهمیت دادند.)
سپس بدون اتلاف وقت و مطالعه چندانی در کنکور کاردانی به کارشناسی شرکت کردم و در کمال ناباوری خودم، خانواده و دوستانم با رتبه برتر به دانشگاه حفاظت فنی و بهداشت کار وارد شدم.
به دلیل عدم حضورم در کلاس های دانشگاه اکثر همکلاسی هایم تصور داشتند با تقلب در کنکور قبول شدم
هرچند که دلیل اصلی عدم حضورم در دانشگاه نیاز مالی و اشتغال به کار بود. عملا برای تامین مخارج زندگی مجبور به کار در عسلویه بودم و طبیعتا نمیتوانستم هر هفته به تهران بیایم و بالاجبار تنها ماهی یک بار در کلاس ها حضور پیدا میکردم.
بعد از گذر به دوره لیسانس (که تنها من و یک نفر دیگر از همکلاسی ها به دانشگاه دولتی راه یافته بودیم) اوضاع تحصیلی بهتری پیدا کردم. کار بهتری هم در تهران پیدا کرده بودم. اما به دلیل کمتر شدن درآمدم نسبت به عسلویه همزمان در شیفت شب آژانس در محله مادری مشغول به کار شدم. با این حال در کلاس ها بیشتر حضور داشتم تا موفق شدم دوره کارشناسی را با معدل ۱۴/۶۶ به اتمام برسانم.
از خاطرات جالبم در دوران لیسانس تماس یکی از خانم های همکلاسیم بود که مطرح کردند که قصد رفتن به سفر حج را دارند اما از آنجایی که پشت سر شما حرف زدم و غیبت کردم میخواهم مرا حلال کنید.
پرسیدم مگر چه گفتید؟! گفتند مثلا گفتم شما سوالات کنکور را خریدید.
در جواب گفتم مشکلی نیست همه همین تصور را دارند
کنکور ارشد دادم.
با رتبه زیر ۱۰۰ وارد دوره روزانه دانشگاه تهران شدم
رشته ام مدیریت شهری(اجرایی) بود و حالا دیگر از موفق ترین دانشجویان بودم.
انگار رشته مدیریت گم شده ام بود دیگر او را یافته بودم نه تنها کتاب های دانشگاه را میخواندم بلکه حداقل هفته ای چند مقاله انگلیسی هم مطالعه میکردم.
همزمان با یکی از اساتید دانشگاه کارهای پاره وقت مشاوره ای انجام میدادم.
تجربه عالی بود. ایده های زیادی برای بهبود داشتم احساس می کردم این همان کاریست که همیشه به دنبالش بودم . همزمان تدریس در چند شرکت را نیز آغاز کردم و بعنوان کارشناس آموزش و منابع انسانی مشغول به کار شدم.
هیچ وقت شیوه کار کارمندی را دوست نداشتم. برای همین همزمان به کار در فروشگاه های دوستانم هم مشغول شدم. در برهه ای در فروشگاه کتاب کار کردم و در برهه دیگر در فروشگاه لباس یا حتی زمانی در بازار غذا مشغول به فعالیت شدم. در سن ۲۸ سالگی بعنوان مدیر منابع انسانی شرکت حمل و نقل ریلی فدک شروع به کار کردم. بیش از هزار نفر نیرو برای اولین تجربه مدیریتی من بسیار جذاب و چالش برانگیز بود.
جو شرکت بسیار جوان و میانگین سنی مدیران ارشد زیر ۴۰ سال بود. مدیران خوبی داشتیم و مدیر عامل با به دلیل روحیه جوانی و تحصیلات عالی امکان خلاقیت را در بستر شرکت فراهم می کرد.
تلاش های بسیاری داشتیم و دوران خوبی را در آن شرکت سپری کردیم.
با اینکه کارمند بودم و حقوق کمی داشتم شبها تا دیر وقت کار می کردم به مرور شرکت بزرگ شد و به حالت دولتی تغییر ماهیت داد و این بامر باعث جدایی من ازین مجموعه شد.
کم کم کار مشاوره ای من بیشتر شد و علی رغم سمت های مدیریتی خوبی که در شرکت های گروه شستا داشتم و همچنین داروسازی های بزرگ کشور نمیتوانستم کانسپت پشت میز نشینی را تحمل کنم. دوست داشتم از پتانسیل هایم بیشتر استفاده کنم.
پس مسیر مشاوره و آموزش را در پیش گرفتم. از سال ۱۴۰۰ به شکل جدی آموزش را به هدف اصلی کاری خود تبدیل کردم. کاری که اعتقاد دارم در آن خوب هستم چرا که هم عاشق این کار هستم و هم برای رسیدن به این جایگاه زحمات زیادی کشیده ام.
به امید روزی که شما هم بعنوان صاحب کسب و کاری موفق هم راه هم کار و دوست من باشید.
نهایتا موفق(!) به اتمام دوره کاردانی با معدل دوازده شدم(با سپاس و قدردانی از اساتیدی که به التماس ها و خواهش های من برای پاس کردن دروس اهمیت دادند.)
سپس بدون اتلاف وقت و مطالعه چندانی در کنکور کاردانی به کارشناسی شرکت کردم و در کمال ناباوری خودم، خانواده و دوستانم با رتبه برتر به دانشگاه حفاظت فنی و بهداشت کار وارد شدم.
به دلیل عدم حضورم در کلاس های دانشگاه اکثر همکلاسی هایم تصور داشتند با تقلب در کنکور قبول شدم
هرچند که دلیل اصلی عدم حضورم در دانشگاه نیاز مالی و اشتغال به کار بود. عملا برای تامین مخارج زندگی مجبور به کار در عسلویه بودم و طبیعتا نمیتوانستم هر هفته به تهران بیایم و بالاجبار تنها ماهی یک بار در کلاس ها حضور پیدا میکردم.
بعد از گذر به دوره لیسانس (که تنها من و یک نفر دیگر از همکلاسی ها به دانشگاه دولتی راه یافته بودیم) اوضاع تحصیلی بهتری پیدا کردم. کار بهتری هم در تهران پیدا کرده بودم. اما به دلیل کمتر شدن درآمدم نسبت به عسلویه همزمان در شیفت شب آژانس در محله مادری مشغول به کار شدم. با این حال در کلاس ها بیشتر حضور داشتم تا موفق شدم دوره کارشناسی را با معدل ۱۴/۶۶ به اتمام برسانم.
از خاطرات جالبم در دوران لیسانس تماس یکی از خانم های همکلاسیم بود که مطرح کردند که قصد رفتن به سفر حج را دارند اما از آنجایی که پشت سر شما حرف زدم و غیبت کردم میخواهم مرا حلال کنید.
پرسیدم مگر چه گفتید؟! گفتند مثلا گفتم شما سوالات کنکور را خریدید.
در جواب گفتم مشکلی نیست همه همین تصور را دارند
کنکور ارشد دادم.
با رتبه زیر ۱۰۰ وارد دوره روزانه دانشگاه تهران شدم
رشته ام مدیریت شهری(اجرایی) بود و حالا دیگر از موفق ترین دانشجویان بودم.
انگار رشته مدیریت گم شده ام بود دیگر او را یافته بودم نه تنها کتاب های دانشگاه را میخواندم بلکه حداقل هفته ای چند مقاله انگلیسی هم مطالعه میکردم.
همزمان با یکی از اساتید دانشگاه کارهای پاره وقت مشاوره ای انجام میدادم.
تجربه عالی بود. ایده های زیادی برای بهبود داشتم احساس می کردم این همان کاریست که همیشه به دنبالش بودم . همزمان تدریس در چند شرکت را نیز آغاز کردم و بعنوان کارشناس آموزش و منابع انسانی مشغول به کار شدم.
هیچ وقت شیوه کار کارمندی را دوست نداشتم. برای همین همزمان به کار در فروشگاه های دوستانم هم مشغول شدم. در برهه ای در فروشگاه کتاب کار کردم و در برهه دیگر در فروشگاه لباس یا حتی زمانی در بازار غذا مشغول به فعالیت شدم. در سن ۲۸ سالگی بعنوان مدیر منابع انسانی شرکت حمل و نقل ریلی فدک شروع به کار کردم. بیش از هزار نفر نیرو برای اولین تجربه مدیریتی من بسیار جذاب و چالش برانگیز بود.
جو شرکت بسیار جوان و میانگین سنی مدیران ارشد زیر ۴۰ سال بود. مدیران خوبی داشتیم و مدیر عامل با به دلیل روحیه جوانی و تحصیلات عالی امکان خلاقیت را در بستر شرکت فراهم می کرد.
تلاش های بسیاری داشتیم و دوران خوبی را در آن شرکت سپری کردیم.
با اینکه کارمند بودم و حقوق کمی داشتم شبها تا دیر وقت کار می کردم به مرور شرکت بزرگ شد و به حالت دولتی تغییر ماهیت داد و این بامر باعث جدایی من ازین مجموعه شد.
کم کم کار مشاوره ای من بیشتر شد و علی رغم سمت های مدیریتی خوبی که در شرکت های گروه شستا داشتم و همچنین داروسازی های بزرگ کشور نمیتوانستم کانسپت پشت میز نشینی را تحمل کنم. دوست داشتم از پتانسیل هایم بیشتر استفاده کنم.
پس مسیر مشاوره و آموزش را در پیش گرفتم. از سال ۱۴۰۰ به شکل جدی آموزش را به هدف اصلی کاری خود تبدیل کردم. کاری که اعتقاد دارم در آن خوب هستم چرا که هم عاشق این کار هستم و هم برای رسیدن به این جایگاه زحمات زیادی کشیده ام.
به امید روزی که شما هم بعنوان صاحب کسب و کاری موفق هم راه هم کار و دوست من باشید.